«بیرو»سومین ساخته مرتضی علی عباس میرزایی از فیلمهای حاضر در چهلمین جشنواره فیلم فجر است. فیلم روایتی از داستان زندگی علیرضا بیرانوند دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران از دوران کودکی تا ورود به فوتبال حرفهای و عضویت در تیم ملی فوتبال ایران و یک اوج مهم در فوتبال او، یعنی حضور در جام جهانی و درخشش در بازی ایران-پرتغال و مهار دیدنی و فراموش نشدنی ضربه پنالتی کریستین رونالدوست. «بیرو» با انتخاب یک قهرمان معاصر که در کنار ما نفس میکشد خود را از حاشیههای متداولی که توسط اطرافیان و خانوادههای افراد مشهور همیشه نسبت به اینگونه فیلمهای بیوگرافیکال وجود دارد، دور کرده است. این فیلم بعد از فیلم«تختی»ساخته بهرام توکلی دومین فیلم قهرمان محور سینمای ایران است که قهرمان آن یک ورزشکار است. در هردو فیلم قهرمان داستان از قعر فقر و محرومیت به اوج شهرت و محبوبیت می رسد. از این شباهت که بگذریم، تفاوت این دو فیلم از لحاظ فنی و دارا بودن استانداردهای سینمایی از زمین تا آسمان است. سکانسهای کشتی تختی به قدری ملموس و واقعی پرداخته شدهاند که مخاطب با هیجان و دلهره کشتی تختی را نگاه میکند و در دل دعا میکند که او برنده مسابقه باشد، به ویژه سکانس کشتی فینال در المپیک ملبورن و قهرمان شدن تختی با چشمانی بسته و زخمی که در مخاطب حس غرور را برمی انگیزد، از آنسو اما صحنههای داخل زمین فوتبال«بیرو»با فیلمبرداری دایرهای بسیار فانتزی و تقلید ضعیفی از سبک و سیاق انیمیشن فوتبالیستها که فقط بدرد تهییج مخاطب نوجوان خود میخورد و نه تنها حس غرور را در مخاطب برنمیانگیزد بلکه موجب خنده و تمسخر او میشود،یادمان بیاید متوقف شدن زمان هنگام شوتها و پرتابهای با دست بیرانوند و چشمان گرد از تعجب مربیان را که با دهان باز مسیر توپ را دنبال میکنند. دلیل این همه تفاوت چه در فیلمنامه و چه در ساخت این است که پشت دوربین «تختی»کارگردانی باتجربه، کاربلد و حرفهای وجود دارد اما«بیرو»ساخته کارگردانی آماتور، جوان و کم تجربه است. اینکه فیلمسازی جوان جسارت ساخت چنین سوژه جذابی را داشته باشد، قابل تحسین است اما از طرفی مگر چند فیلم درخصوص علیرضا بیرانوند ساخته خواهد شد که فرصت باشد چنین سوژه نابی در دستان کارگردان و نویسنده ای توانا قرار نگیرد. اصلا چرا بنیاد فارابی بیشتر هزینه نکرده است تا با استفاده از بازیگران چهره و مشهور حداقل به دیده شدن و فروش بیشتر فیلم کمک کند؟ فیلم بیشترین ضربه را نخست از فیلمنامه و شخصیت پردازی میخورد و بعد از ساخت و اجرا. درست است که بازیگر نقش بیرو شباهت زیادی به بیرانوند دارد و سادگی و زلالیاش به دل مخاطب مینشیند اما انگار فیلمساز تعمدا از نزدیک شدن به او و نمایش زوایای مختلف شخصیتی او دوری میکند. شخصیتهای مربیان داستان و واکنشهای آنها نیز برای مخاطب قابل باور نیست، مثلا دشمنی ذاتی فیض-سرمربی تیم وحدت- با بیرو و دوستانش قابل درک نیست و یا اخراج علی رحمانی از تیم نفت بخاطر یک رقص ساده در اتوبوس و رفتار پرخاشگرانه کمپانی-سرمربی نفت- توجیه منطقی ندارد. فیلمساز میخواهد درکنار روایت ساده خود، گریزی هم به مسائل سیاسی و اجتماعی داشته باشد و مثلا نقش پول و پارتی را در فوتبال به تصویر بکشد اما نمی تواند بستر مناسب و تأثیر گذاری برای بیان دغدغههایش فراهم کند، مثلا بجای آنکه فقط از زبان علیرضا و دوستانش چندبار درباره این موضوع بشنویم، میتوانست درکنار آن همه شخصیت اضافی، شخصیت یک نوجوانی را طراحی کند که بدون داشتن توانایی و استعداد مثلا چون پدرش نفوذ و ثروت داشته در میان بازیکنان تیم قرار گرفته است. «بیرو»نه تنها فیلمی شخصیت محور بلکه خانواده محور و فیلمی در نکوداشت خانواده است. علیرضا با آنکه بارها مورد توهین، تحقیر و کتک پدرش قرار میگیرد اما ذرهای به او بیاحترامی نمیکند و با رسیدن به کوچکترین موفقیتی دسترنج زحمات خود را تمام و کمال برای پدرش میفرستد. عشق او به اکرم نیز ستودنی است. دختری که شاید تنها مشوق او در میان خانوادهاش است. عشقی که منجر به ازدواج میباشد و سکانس پایانی داستان تصویر عکس انداختن خندان علیرضا و اکرم با چهرههای خندان جلوی برج آزادی در واقع مزد تلاشهای شبانه روزی علیرضاست. «بیرو»فیلمی است که بودنش بهتر از نبودنش است، شاید دلیل انتخابش در میان 22 فیلم جشنواره فیلم فجر نیز همین باشد؛فیلمی سرشار از مضامین مثبت و امیدآفرین که تماشای آن برای مخاطب دلچسب است و به او حس غرور میدهد، فیلمی که با الگوسازی جای خالی اش در سینمای ایران بسیار حس میشود، اما نکته اینجاست که تمام این مضامین با زبانی الکن بیان میشوند و تماشای آن جز حسرت چیزی بر دل منتقدان باقی نمیگذارد. نویسنده: نفیسه ترابنده انتهای پیام/
شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید